آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جدایی» ثبت شده است

یکی از دوستانم مدتیست که از شوهرش جدا شده، پس از چند سال زندگی مشترک. زندگی‌ای که در واقعیت فقط عنوان و برچسب «مشترک» رو یدک می‌کشید. 

همین دوست ما چند روز پیش بر حسب اتفاق با یکی از اقوام شوهر سابقش رو به رو می‌شه و اون خانم با روی باز و مهربونی باهاش سلام و احوال پرسی می‌کنه و او هم متقابلاً به گرمی جوابش رو می‌ده. اما بعد از چند لحظه با حالت حسرت و ناراحتی که هیچ جوره نمی‌تونست پنهانش کنه خطاب به دوستم می‌گه که من هنوز رفتن تورو باور ندارم، خیلی دلم برات تنگ شده بود، خیلی جات خالیه، فکر می‌کردیم که تو برمی‌گردی... و در آخر با بغضی که چیزی نمونده بود به گریه تبدیل بشه با او خداحافظی می‌کنه و می‌ره.

ابراز ارادت و محبت اون خانم بسیار قشنگ و قابل احترام بود، اما چرا معمولاً اینطور تصور می‌شه که زن همیشه برمی‌گرده و باید برگرده و انتظار می‌ره که حتماً برگرده؟ چرا این طرز تفکر وجود داره که زن می‌ره، اما موقت، چون در نهایت احساسات و غرایزش هستن که بر او حکم‌فرمایی می‌کنن؟ چرا زن رو تقلیل می‌دن به ماشینِ احساسات و غرایز؟ و از اون مهمتر، اینطوری برای خودشون صورتبندی می‌کنن که زن همواره اسیر عواطف کور و گمراه کننده‌ هست و از قضا همین عواطف کور و گمراه کننده، باعث بازگشت او به زندگی مثلاً مشترک و تحمل اون شرایط نامطلوب می‌شه؟‌ چرا نمی‌تونن قبول کنن که یک زن خیلی منطقی و با عزمی راسخ می‌تونه واقعاً بره و دیگه برنگرده؟‌ چرا زن و زنانگی رو با مفاهیمی مثل «گذشت کردن و دَم نزدن» و «ماندن به هر قیمتی» گره زدن؟ 

باید باور کرد، زن می‌تونه بره و دیگه برنگرده... باید باور کرد.

حدیث ملاحسینی

 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۴۳
حدیث ملاحسینی