آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

امروز برف زیبایی باریده بود. قدم زنان رفتم تا کتابفروشی محبوب محله. مشغول نگاه کردن و گشتن بودم که پسر ۱۹- ۲۰ ساله‌ای وارد شد و از فروشنده برای خرید کتاب کمک خواست. گفت برای کسی می‌خوام کتاب بخرم و امکانش هست که کمکم کنید؟ فروشنده پرسید سلیقه‌ش رو می‌دونید؟ گفت نه اصلاً، با سلیقه‌ی خودم می‌خوام براش بگیرم. پرسید خب در چه حیطه‌ای می‌خواید باشه؟ رمان باشه؟‌ روان‌شناسی باشه؟ پسره با حالت تردید جواب داد که رمان باشه بهتره، می‌خوام چیزی باشه که باهاش بتونم بهش بفهمونم دوستش دارم. اینو که شنیدم پیش خودم ذوق کردم. در آنِ واحد هم خودم رو جای اون پسر گذاشتم و هم جای دختری که قرار بود بهش ابراز علاقه بشه. هیجان و دل‌نگرانی پسر و غافلگیری و خوشحالی احتمالی دختر رو حس کردم و لبخندم رو نتونستم پنهان کنم. پسر نیم‌نگاهی به من کرد و گمانم لبخند منو دید. فروشنده اول از همه کتاب «شب‌های روشن» داستایوفسکی رو بهش معرفی کرد، معرفی‌ای که ذوق‌زدگی من رو دو برابر کرد. 

با همون حال خوش از کتابفروشی اومدم بیرون و تو دلم از اون پسر بابت این که کسی رو دوست داره تشکر کردم. آدمی که حس دوست داشتن رو در وجودش حمل می‌کنه بی‌شک جای تقدیر و تحسین داره و بی‌شک، زنده باد زندگی...

حدیث ملاحسینی

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۵۲
حدیث ملاحسینی

 معانی و مصادیق آزادی و این که منظور از آزادی واقعا چیه یه بحث خیلی قدیمیه و داستانیه که سر دراز دارد و همیشه هم موضوع دعوا و مرافعه بوده‌.

الان این وقت شب نمی‌خوام دربار‌ه‌ی این مسئله صحبت کنم. فقط می‌خوام درمورد یکی از مصادیق محدودیت یا همون نقض آزادی صحبت کنم.

این که یک نفر رو به این خاطر که دوستش داریم و نگرانشیم، نذاریم اون کاریو که دوست داره انجام بده یکی از مصادیق محدودیت و نقض آزادیه.

به عنوان مثال اگر زنی رو از فتح قله‌ی یه کوه نهی کنیم به این دلیل که شوهر و بچه داره و طبیعتا عزیز اونهاس و نگرانیم که بلایی سرش بیاد، یه جور اعمال محدودیته.

این مسئله البته جنسیتی نیست و بخاطر دارم که دو سال پیش یک آقای جوانی در حین کوهنوردی زیر بهمن گیر کرد و فوت شد. می‌گفتند انسان خوب و استاد نمونه‌ای بود. متاهل بود و یه پسر کوچک داشت و همسرش هم دختری رو باردار بود. به نظرم فقط عاشقان در کوه می‌میرن و گویا مرگش هم مثل زندگیش الگو بود.

این که اطرافیانش چه دیدگاهی درباره‌ی مرگش دارند رو من در جریان نیستم، اما قطعا عده‌ای بر این باورن که چرا کسی که زن و بچه داره باید چنین ریسکی رو بکنه؟ حرفی که می‌تونه از جهاتی درست و به حق باشه، اما حرف درست و به حق همیشه آزادی بخش نیست. چنین دیدگاهی خیلی دست و پا گیره و عینِ محدودیته.

چرا خودِ من از تجربه‌ی برخی موقعیت‌ها و کارهای پر ریسک، هیجانی و تابوشکنانه خودم رو منع کردم؟ به این دلیل که خانوادم نگرانم بودن و این نگرانشون از دوست داشتنشون میاد. شاید زیبا به نظر بیاد، اما یه جور اعمال محدودیت و نقض آزادیه.

تمام

حدیث ملاحسینی

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۰۲:۳۸
حدیث ملاحسینی