دیروز توی یه دورهی آموزشی ثبت نام کردم و مسئول ثبت نام یکی از همکارانِ انجمنی بود که من مدتیه توش فعالیت دارم. توی تلگرام پیام دادم که لطفا شماره کارت رو لطف بفرمایید تا من شهریه رو واریز کنم. همکار گرامی همون اول گفتن که لطفا اجازه بدید که من حساب کنم، بیتعارف عرض میکنم. منم که از این همه احترام و مهربونیشون ذوق زده شده بودم گفتم شرمنده میفرمایید واقعا و ایشونم گفتن خواهش میکنم و اینطور شد که ایشون پول رو واریز کردن و من خوشحال از این که این همه تحویلم گرفتن!
وقتی با خوشحالی جریان رو برای مامانم تعریف کردم قرمز شد و با حالتی بین خنده و تعجب گفت خاک بر سرم! اون بنده خدا یه تعارفی کرد، اونوقت تو رو هوا گرفتی؟! گفتم آخه خودش گفت، این چیزا که تعارف نداره... گفت خب اون بگه! بنده خدا احترام گذاشته، تعارف کرده، تو باید میگفتی نه! حدیث تو چقدر سادهای آخه! الان دیگه کسی مجانی هم نگاهت نمیکنه، اول پول میگیرن بعد نگاهت میکنن! انقدر ساده نباش مادر من!
منم که تازه فهمیدم چه سوتی وحشتناکی دادم با دو-سهتا از دوستام جریان رو درمیون گذاشتم تا ببینم از نظر اونا هم من گند زدم یا این که قبول کردن اون تعارف کار بجایی بوده که متاسفانه اونا هم با مامانم هم عقیده بودن و این کار من در «فرهنگ غنی ایرانی» جای هیچ توجیهی نداره. واقعیت اینه که من در مدیریت تعارفات به شدت ناتوان هستم و واقعا اون لحظه نمیدونم که باید چه رفتاری داشته باشم و به شدت معذب میشم. خودمم اصولا تعارف نمیکنم و واقعا هم درک نمیکنم که چرا باید یه سری جملات مشخصی رو به اسم احترام به زبون بیاریم که در واقعیت قرار نیست انجامشون بدیم.
همیشه از اون صحنه بیزار بودم که آدما بعد از غذا خوردنِ دسته جمعی توی یه رستوران میان پای صندوق و باهم کُشتی میگیرن و به همهی مردهها و زندهها قَسَم میخورن که اصلا اجازه نمیدن هیچ کسی حساب کنه و فقط خودشون میخوان حساب کنن. یه سری حرفا و حرکات پوچ و توخالی که فقط برای حفظ ظاهره و هیچ معنا و مفهوم واقعیای درش نیست. خیلی اوقاتم توی مهمونیا وقتی چیزی بهم تعارف میکنن که اصلا میل به خوردنش ندارم فقط برمیدارم که هی بهم اصرار نکنن بفرمایید، بفرمایید، بفرمایید... و در نهایت هم نمیخورم. این تکنیک رو چند سالیه یاد گرفتم و واقعا جواب میده. یکی از تعارفات شاخدار دیگهای که زیاد میبینم اینه که مهمونا اومدن تا ساعت دو و نیم نصف شب نشستن و وقتی میخوان کمکم بلند شن و برن میزبان میگه: «تشریف داشتید حالا، نشستید، سر شبه!».
حالا درمورد جریان خودم هنوزم حس میکنم اون بنده خدا صرفا یه تعارف آبکی نکرده و واقعا و قلبا میخواسته که به من لطف کنه و به این دلیل که بار اولمه که دارم ثبت نام میکنم توی این دورهها خواسته یه جورایی یه خوشامدگویی به من بگه. دستشم درد نکنه، واقعا دلگرمی کوچیکی بود برام و ارزش داشت. چون تعارف کردن توی پرداخت پول شهریه اصلا چیز متداولی نیست و من تابحال ندیده بودم.
اما در کل، توی فرهنگ ما که مرز بین تعارف و پیشکش کردن واقعی اصلا مشخص نیست، این چیزا خیلی ریسکه. به نظرم راههای زیادی برای احترام گذاشتن و ارزش قائل شدن برای دیگران وجود داره و بهتره کلمات و جملاتی رو در زندگی روزمرمون به کار ببریم که نیت و احساس واقعیمون رو بازتاب میدن.
حدیث ملاحسینی