مرگ بدون تردید وقیحه، چون کوچکترین توجهی به احساسات و عواطف آدما نداره. درست مثل یک بچهی پررو و زبون نفهم بدو بدو به سمتت میاد و یه سیلی محکمی میخوابونه تو صورتت و یه تُف هم نثارت میکنه و تو رو در بُهت و حیرت فرو میبره... و تو مدام از خودت میپرسی که این چه کاری بود؟؟؟ آخه چرا؟؟؟
مرگ انقدر وقیحه که تعلق خاطرها و دلبستگیها براش کاملا بیمعناس و همونطور که مستقیم تو چشمات نگاه میکنه، دستِ عزیزت رو با وحشیگری از دستت جدا میکنه و با خودش میبره و از این که تو تنها بمونی با همهی اون خاطرات ذرهای براش اهمیت نداره.
مرگ خیلی وقیحه، چون همهی اون آدمایی که به خوب شدن و دوام آوردن عزیز بیمارشون امیدوار بودن رو با کمال بیشرمی و بیحیایی ناامید میکنه و توی روشون هم هِرهِر میخنده.
مرگ واقعا وقیحه، چون با بیرحمی تمام، درست وسط قلب دوتا عاشقی که در اوج شور و شوق و زندگی و یکی بودن هستن رو نشونهگیری میکنه و شلیک میکنه. راستی که مرگ علاوه بر وقیح بودن میتونه حسود و بخیل هم باشه.
آره... مرگ جدی جدی خیلی بیش از اون چیزی که فکرش رو کنی وقیحه.
حدیث ملاحسینی