آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وطن» ثبت شده است

پس از مدت‌ها امشب دوستی رو در کافه‌ای نزدیک محل زندگیش دیدم. دیداری که باعث شد پَرت شم به سال ۹۶ و حال و هوای اون روزا. کم‌حرف‌تر از قبل شده بود و خودش هم به این مسئله اذعان داشت‌. وسط صحبتا چند بار بهم تعارف کرد که از نوشیدنیش بخورم. بهش گفتم مرسی نمی‌خورم، ولی چقدر حمایتگر شدی! گفت مگه قبلاً نبودم؟ همیشه همینطور بودم.

قبلاً هم بود، همیشه همینطور بود. راست می‌گفت، همون سال ۹۶ هم حمایتگر بود. تنها چیزی که تغییر کرده اینه که من الآن نسبت به عواطف انسانی حساس‌تر و تیز‌بین‌تر شدم.

بعد از یک ساعت دوستش تماس گرفت و دعوتش کرد که به جمعمون اضافه بشه. این اخلاقش رو هم هنوز داشت که جمع دو نفرمون رو به جمع سه یا چهار نفره تبدیل کنه. 

آشنایی مطبوعی بود و ارتباط کلامی خیلی خوبی شکل گرفت‌، خیلی راحت و روان. 

محور گفت‌وگو‌ها طبق روال همه‌ی دورهمی‌ها و دیدارها، اوضاع مملکت بود.

بحث رسید به مکان مرگ. دوست جدید گفت برای من اهمیتی نداره که کجا بمیرم، فقط این برام مهمه که شاهد مرگ فلان شخص باشم و زودتر از اون نمی‌رم.

از این جهت عقلانی فکر می‌کرد که مکان مرگش براش هیچ اهمیتی نداشت. چرا که پدیده‌ی مرگ اساساً گریز از زندان زمان و مکان و بی‌معنا کردن این دو مفهومه.

من گفتم اگر تو ایران از دنیا رفتم که هیچ، ولی اگر به هر دلیل خارج از کشور بودم راضی نیستم که من رو جایی غیر از ایران به خاک بسپارن‌. هرطور شده باید منو برگردونن. 

می‌دونم که وصیت احساسی و لوسیه... شاید هم از نظر برخی یک جور ملی‌گرایی احمقانه و شعاری. اما مگر نَفسِ ملی‌گرایی چیزی جز همین دوست داشتن بی‌منطق و بی‌چشمداشت و مجموعه احساسات شدید نسبت به یک مرز سیاسی مشخص نیست؟

حدیث ملاحسینی 

 

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۳:۲۴
حدیث ملاحسینی