پوتین به سرزمینت حمله کرد. همان شب اول ویدئویی از خودت و همراهانت منتشر کردی و گفتی که هنوز هستی و میخواهی بمانی و برای استقلال اوکراین مبارزه کنی. در چهرهت هنوز ته ماندههایی از سرزندگی دوران کمدین بودنت دیده میشد. دورانی که زیر نورهای رنگین پروژکتورها روی سِن میرقصیدی و شیرینکاری میکردی. روزگاری که بجای اثبات خودت به دولتمردان منفعتطلب، اسباب خنده و قهقههی مخاطبان رو فراهم میکردی.
از لحظهای که صدای اولین انفجار در وطنت شنیده شد و کت شلوار را از تنت درآوردی و سر تا پا سبز ارتشی پوشیدی به طرز محسوسی پیر و فسرده شدی. انگار رد هر موشک بر فراز خاک کشورت و ترکش هر بمب چین و چروکی شد بر روی صورتت.
نمیدونم که میشه صفت تنها را برای سیاستمداران به کار برد یا نه. شک دارم که مفهوم تنهایی در دنیای سیاست و عرصه روابط بینالملل، از دیدگاه اهل فن، معنا و موضوعیتی داشته باشد.
به نظرات اهل فن کاری ندارم. تو سیاستمدار تنهایی هستی که همزمان در بنبستی که دشمن برایت ایجاد کرده و بر سر دوراهی جعلی "عزت ملی" و "شراکت دوست" که رفقایت رقم زدهاند ماندی. تو تنهایی، همانطور که بلندپروازان همیشه تنها هستند.
حدیث ملاحسینی
