آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

دیشب داشتم با دوستی که یه آقای ۴۱ ساله‌‌ی مجرده گپ می‌زدم. تو صحبتامون به یکی از دوستانش اشاره کرد که همسن خودشه و یه پسر ۲۰ ساله داره و این که به گفته‌ی خود اون شخص پدرش درومده و دهنش صاف شده تا این بچه رو بزرگ کرده. ۲۱ ساله بوده که این بچه متولد شده، دانشجو بوده و همزمان پیک موتوری هم بوده تا بتونه مخارجش رو تأمین کنه. 

یه آن دلم درخشید، به دوستم گفتم که چقدر این آدم زحمت کشیده و چه زحمتِ قشنگ و دلنشینی کشیده... گفت شوق جوونی بوده دیگه.

با خودم فکر کردم که می‌شه «شوق جوونی» رو فراتر از موفقیت فردی و آسایش و خوش‌گذرونی خودخواهانه دید. می‌شه که «پیشرفت» رو فقط تلاش برای رسیدن به خواسته‌های شخصی و بهتر کردن موقعیت و جایگاه خود ندید. می‌شه که برای عشق به دیگری و برای رفاه حال اون‌ها، بدون هیچ منتی، هر روز دوید و دوید. می‌شه که کوشش کرد برای ساختن یه زندگی خانوادگی، بجای این که توی رویاهای خودمحورانه و خودبینانه سیر کرد و از عالم و آدم طلبکار بود که چرا زندگی واقعی شبیه این رویاها نیست. می‌شه که راحت‌طلب و عافیت‌طلب نبود و در عوض برای دیگری و برای دوست داشتن خطر کرد و گذشت کرد.

آره... این جمله‌ی «خوب درس بخون و خوب کار کن تا برای خودت یه کسی بشی» خیلی درست و انگیزشیه و یه خودباوری قشنگی توشه. اما بعد از این که سال‌های سال فقط و فقط خودت رو در همه چیز در نظر گرفتی و به یه سری لذت‌ها و اهدافی هم که خودت می‌خواستی دست پیدا کردی، اون بُت بزرگی که از خودت ساخته بودی یک دفعه مثل یه بمب ساعتی منفجر می‌شه... و صادقانه بگم که متأسفانه یکی از کثافت‌ترین حالت‌های زندگیت رو می‌تونی تجربه کنی.

چندی قبل هم باز با دوست دیگری گپ می‌زدم و بهش گفتم چرا خودم و برخی از دوستانم که رفاه داریم، پامون به اونور آب می‌رسه، هر نوع تفریح و سرگرمی‌ای که باب میلمون باشه می‌تونیم داشته باشیم و علایق و اهدافی داریم که براش تلاش می‌کنیم، اما یه احساس تُهی بودن و پوچی آزاردهنده‌ به دفعات زیاد سراغمون میاد؟ چرا واقعا؟

جواب رو خودم داشتم و گفتم شاید چون چیزی به دیگری نمی‌بخشیم یا «کم» می‌بخشیم. گفت آره، حرف درستیه، چیزی به دیگری نمی‌بخشیم...

حدیث ملاحسینی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۲۶
حدیث ملاحسینی

زندگی

عشق

نظرات  (۵)

۱۷ دی ۰۱ ، ۰۱:۵۹ اشکان مجللی

😀

پاسخ:
بخدا دگرخواهی خنده‌دار نیست...

سلام

تا یه جایی با حرفهات موافقم، البته همه انفرادی و تکی عمل نمی کنن و تعدادی هم هستن که بصورت گروهی عمل می کنن و تجربیات خودشون رو با گروه به اشتراک میذارن.

لذت بودن در گروه لذتبخش تر از بدست آوردن تجربیات و دستاوردهای انفرادیه

فرضا من سالهات برنامه نویسی می کنم و از اینکار لذت میبرم و چیزهایی رو درست کردم که به عقل جن هم نرسیده! وقتی چیزی رو کشف می کنم سریع با دوستانم به اشتراک میذارم و سعی میکنم دانشم رو با اونا هم سهیم بشم!

بحث ازدواج هم الان خیلی از جوونها نه امکاناتش رو دارند و نه موقعیتش رو!

واسه همین شاید سوءبرداشت بشه که تنهایی رو بیشتر می پسندند!

به عقیده من تنهایی حتی برازنده خدا هم نیست!

همیشه با خدا که میزنم بهش میگم یکی مثل خودت رو خلق کن خدایا

که تنها نباشی!

اونقدری که من بفکر تنهایی خدا هستم اون به فکر تنهایی من نیست! واقعا جدی میگم

آدرس ایمیل و سایت رو همراه این کامنت برات گذاشتم

سلام

من سال ۸۴ تا ۹۰ برای تحصیل خارج از ایران درس می خوندم

مربوط به بخش آخر مطلب شما:

کسانی که واسه سری اول می اومدن بخاطر محدودیت هایی که از قبل داشتن به احتمالی روزهای اول دنبال عیاشی می رفتن، بعد با شرایط اونجا خودشون رو وفق میدادن، چون عیاشی کردن اونجا خرج داره! یه دختر رو هم مهمون یه پیک گیلاس کنی دویست دلار بابد بدی!

انسانها موجودات اجتماعی هستن و به نظرم این چیزا مهم نیست که کی بخواد چیکار کنه

آدم هرجایی زندگی کنه یه مدت بعد به شرایط اونجا عادت می کنه

به اعتقاد من این نوع بازیها و حرکت های اجتماعی مربوط به فقر فرهنگی و اجتماعیه

فقر فرهنگی می تونه صدها بار مخربتر از فقر اقتصادی باشه

به قول شما علوم اجتماعی ها:

بین فقر فرهنگی و کژروی های اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد!

مولفه های اجتماعی دیگه هم وجود دارن که باید با متغییرهای دیگه بررسی بشن

 

 

پاسخ:
بله، آدما به محیط و شرایطشون عادت می‌کنن.
البته که مواردی هم پیش میاد که آدم‌ها چه در سطح فردی و زندگی شخصی و چه در سطح اجتماعی و زندگی اجتماعی طغیان می‌کنن و دیگه نمی‌خوان روال قبل رو ادامه بدن و به دنبال تغییرات اساسی می‌رن.
مقصود اصلیم در این نوشته این بود که این روزا انگار مُد شده که آدما خودخواهانه رفتار کنن و موفقیت فردی اولویت اول و آخرشون باشه و چیزی مثل ازدواج یا یه رابطه‌ی عاطفی جدی رو یک جور حماقت و عقب افتادگی قلمداد می‌کنن.
راستی من نظرات خصوصیتون رو می‌خواستم پاسخ بدم، اما چون وبلاگ نداشتید که بتونم به اونجا ارسال کنم بی‌جواب موندن. می‌تونین بهم ایمیل بزنین.

دقیقا دقیقا

پاسخ:
اما برگشتی از خودخواهی وجود نداره.

پس زودتر وارد یه فداکاری عاشقانه بشید

پاسخ:
به امید "خدا".

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی