چقدر باید برای زندگی بهانه بیاریم؟
سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۸ ق.ظ
زندگی خیلی ناز میکند، بیش از اندازه.
هرگز آدم صبوری نبودم، تازه کمی بهتر شدم، اما همچنان صبور نیستم.
هر روز چشم باز میکنم و باید در آشفته بازار ذهنم و محیط پیرامونم به دنبال بهانهای بگردم برای بلند شدن و راه افتادن.
یادم میفته که راستی راستی اون چیزی که ممکنه در آینده رخ بده هنوز رخ ندادهها...
واقعاً چرا "ممکنها" انقدر آدمیزاد رو آزار میدن؟ این به اصطلاح "بالقوهها" چقدر منزجر کننده هستن.
یا اتفاق بیفت و بالفعل شو، یا کلاً برو در جَرگهی محالات.
انگار همه چیز در یک رودربایستی احمقانه گیر کرده و معلوم هم نیست که کی تموم میشه.
حدیث ملاحسینی
۰۲/۰۴/۲۰
"بهانهای برای بلند شدن و راه افتادن" خیلی خوب بود.
واقعا بقیه چکار میکنن؟ اگر بهانه اتوماتیک دارن، خوش بحالشون. /: