آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذشته» ثبت شده است

این شعار رو خیلی می‌شنویم که قدر الآن و لحظه‌ای که داری توش زندگی می‌کنی رو بدون. شعار منطقی و درستیه، اما اگر بخوام صادق باشم، هیچکس نیست که این شعار منطقی و درست رو در عمل قبول کنه و اجراش کنه. 

واقعیت اینه که همیشه قبلاً یا بعداً خوبه، هیچوقت الآن خوب نیست.

زمان حال همیشه مظلومه. همیشه در معرض نقدهای وحشیانه و ناسپاسی‌های بی‌رحمانه‌ی ماست. زمان حال فقط باید سپری بشه و زودتر شَرش کنده شه تا جاش رو به اون آینده‌ی نورانی و گل و بلبل بده. هیچوقت نمی‌شه قدر زمان حال و الآن رو دونست؛ چون ما هممون امیدواریم، حالا کم یا زیاد، به درست یا به غلط، در هر صورت امیدواریم و هیچکس نمی‌تونه ادعا کنه که ناامیدِ مطلقه. همین عنصر امیدواریه که زمان حال رو ذلیل و ناقص و آینده رو در نظرمون عزیز و بی‌عیب و نقص جلوه می‌ده و به ما کمک می‌کنه که این زمان حال کذایی رو به امید اون آینده‌ی والا تحمل کنیم. 

ما آدما خاطره باز و نوستالژی پرست هم هستیم. سیاهی‌ها و تلخی‌های گذشته رو تحریف می‌کنیم و از این کار غیرعقلانی هم لذت می‌بریم و کیفور می‌شیم. اصرار داریم که در گذشته همه چیز ایده‌آل بوده و چیزی جز خوشی مطلق نبوده. 

بله، این وسط فقط زمان حال هست که بین اون گذشته‌ی دلپذیر و آینده‌ی آرمانی حبس شده و هر لحظه داره زیر پای هممون له می‌شه و فحش می‌خوره. 

حدیث ملاحسینی 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۲۳
حدیث ملاحسینی

«بعدا به این روزات می‌خندی»، جمله‌ای که اطرافیان در دوران سخت، پر کار و پر استرس برای دلداری به آدم تحویل می‌دن و به نظر میاد بیشتر منظورشون اینه که یه روزی این روزات رو مسخره می‌کنی. اما واقعیت اینه که من هیچوقت بعدا به اون روزام نخندیدم.

گاهی اوقات خاطرات کنکور، نوشتنِ پایان‌نامه‌ی ارشد، روزای سخت کاری و... یادم میاد و دلتنگ همون سگ دو زدن‌ها و اضطراب‌ها می‌شم. با یه لبخند کوچکی یادشون رو گرامی می‌دارم و به خودم می‌گم این همه استرس و کج خُلقی افراطی بود و می‌شد با آرامش بیشتری کارها رو پیش برد. اون لبخند کوچک هم اصلا از روی تمسخر نیست، از روی یه جور حس خوبه که این سختیا بلاخره تموم شد و نتیجه هم رضایت بخش بود.

گاهی هم یاد بحران‌های احساسی و عاطفیم میفتم، یاد بعضی از اتفاقات به ظاهر بی‌اهمیت که منو خیلی تحت تاثیر قرار دادن و یاد بعضی تجربیات نه چندان خوشایندی که داشتم. با این که الان خیلی از اون دغدغه‌ها یا برطرف شدن و یا دیگه اهمیتی ندارن برام، اما از به یاد آوردن اون‌ها همچنان به خودم حق می‌دم که اون زمان ناراحت بودم و رنج کشیدم. راستش هیچ رنجی هرچقدرم کوچک بوده باشه و هرچقدرم زمان ازش گذشته باشه به نظرم مسخره و خنده‌دار نیست. 

رنج رنجه، کوچک و بزرگیش نسبیه و هیچوقت رنج یک کودک چون به صرف این که کودکه، پیش پا افتاده‌تر و سطح پایین‌تر از یک بزرگسال نیست. 

آره... رنج رنجه و رنج مسئله‌ی سهمگین و قابل تأملیه، در هر سطحی که باشه... و من هیچوقت از رنج‌های گذشته‌م خنده‌م نگرفت.

 

پ.ن: آبان... وای از آبان.

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۱ ، ۰۱:۰۶
حدیث ملاحسینی