مَتَلَک
دیشب در جمعی از دوستان دورهی ارشد و دوتا از اساتیدم بودم که صحبت از متلک گفتن مردان به زنان در خیابان شد. یکی از دوستان اشاره کرد که چنین چیزی انگار ریشه در یک نوع سرکوب، محرومیت و عقده داره و یه جورایی در بین طبقات پایین جامعه بیشتر دیده میشه.
من هم در تأیید حرفش گفتم تابحال دیدین که کسی سوار پورشه باشه و به زنی متلک بگه؟ البته که همه در جمع توافق نظر داشتن که پورشه سوارا هم به شکل تر و تمیزتر و باکلاستر و به شیوه خاص خودشون متلک میگن.
دقیقاً نکته در اینه که اون فقیره به شکل ناشیانه و زنندهای این کارو میکنه و از کلمات احتمالاً سخیفی استفاده میکنه؛ درحالی که اون پولداره معمولاً واژههای دلنشینتری رو به کار میبره و حرکات و سکنات فاخرتری داره. به عبارت دیگه، اولیه حرف دلش رو خیلی بیپرده میزنه و این بیپردگی رو خیلیا یه جور وقاحتی که آمیخته به بیکلاسیه میبینن و در نتیجه به اون فرد برچسب آزارگر و سرخر میزنن. اما دومیه با داشتن ظاهر جذاب، جیب پر پول، ماشین آخرین مدل و فن بیان خوب، احتمالش کمتره که انگ مزاحم بهش بزنن.
حتی در مواردی هم دیدم که بعضی از دختران وقتی دور هم جمع میشن، با یه لحنی که کمی بوی فخر فروشی میده تعریف میکنن که یه پسری با فلان ماشین مدل بالا دنبالشون راه افتاده و بهشون شماره داده. چنین چیزی رو یه نوع اتفاق خوشایند قلمداد میکنن که میتونن باهاش جلوی دوستاشون پُز بدن و بگن ببینید! من تا این حد کلاس کارم بالاس که همچین آدمی توجهش به من جلب شده.
این یه واقعیت جالبه که گاهی این قدرت اقتصادی و طبقهی اجتماعی اون فرده که تعیین میکنه مزاحمه یا مراحم. در صورتی که ممکنه قصد و نیت فقیر و غنی کاملاً یکسان باشه.
از طرف دیگه، این فقط ظاهر ماجراس و بر کسی پوشیده نیست که برخی از آدمای ثروتمند و بانفوذ و قدرتمند در هرجای دنیا، چه سوء استفادهها و کثافت کاریا که نکردن و بسیاری از زنان هم خوشبختانه درحال حاضر شجاعت این رو پیدا کردن که تو روی این آدما بایستن.
در آخر باید بگم که متلک گفتن و تعقیب کردن مزاحمته، چه با پای پیاده، چه سوار بر فرغون و چه سوار بر پورشه. چه طرف رُک و بیپروا امیالش رو تو صورت اون آدم فریاد بزنه، چه خیلی شیک و آراسته خواستههاش رو کادو پیچ شده تقدیم کنه و منتظر جواب باشه. هرچیزی که مطابق خواست نفر مقابل نیست و یک طرفهس مصداق آزار و اذیته؛ چون تحمیل کردن هر چیز همون آزار و اذیته.
حدیث ملاحسینی
آخ پستت رو خوندم، یاد یه چیزی افتادم. یه روز کنار دوستم نشسته بودم و با هم می گفتیم و می خندیدیم. بعد یه پسره داشت از پله ها می اومد بالا که رفیقم صورتش رو دید و چون خوشگل بود، گفت کاش مزاحم مون شه! بعد که پسره بالاتر اومد و دیدیم لباس افغان تنشه، دوستم گفت نه حرفم رو پس میگیرم.
و این چیز ها هنوز رایجه بین پیر و جوون. نباید دل خوش کرد به فضای روشنفکری ای که توی چهار تا توییت و پست و استوری وجود داره.