آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۸ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

با اصرار و سماجت تمام می‌خوام امیدوار باشم. چون امیدواری همان مبارزه‌س، در شرایطی که همه چیز و همه کس در جهت فروپاشی روحی ‌و روانی ما داره کار می‌کنه. نیروی زندگی از همه چیز قوی‌تره و به قول فروغ: "سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم..."

عکس رو چندی پیش گرفتم و دوستش دارم، چون تصویری از شرایط ایران رو درش دیدم.

بازنشر با ذکر منبع باعث خوشحالیه‌.

حدیث ملاحسینی 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۵:۱۶
حدیث ملاحسینی

دیشب داشتم با دوستی که یه آقای ۴۱ ساله‌‌ی مجرده گپ می‌زدم. تو صحبتامون به یکی از دوستانش اشاره کرد که همسن خودشه و یه پسر ۲۰ ساله داره و این که به گفته‌ی خود اون شخص پدرش درومده و دهنش صاف شده تا این بچه رو بزرگ کرده. ۲۱ ساله بوده که این بچه متولد شده، دانشجو بوده و همزمان پیک موتوری هم بوده تا بتونه مخارجش رو تأمین کنه. 

یه آن دلم درخشید، به دوستم گفتم که چقدر این آدم زحمت کشیده و چه زحمتِ قشنگ و دلنشینی کشیده... گفت شوق جوونی بوده دیگه.

با خودم فکر کردم که می‌شه «شوق جوونی» رو فراتر از موفقیت فردی و آسایش و خوش‌گذرونی خودخواهانه دید. می‌شه که «پیشرفت» رو فقط تلاش برای رسیدن به خواسته‌های شخصی و بهتر کردن موقعیت و جایگاه خود ندید. می‌شه که برای عشق به دیگری و برای رفاه حال اون‌ها، بدون هیچ منتی، هر روز دوید و دوید. می‌شه که کوشش کرد برای ساختن یه زندگی خانوادگی، بجای این که توی رویاهای خودمحورانه و خودبینانه سیر کرد و از عالم و آدم طلبکار بود که چرا زندگی واقعی شبیه این رویاها نیست. می‌شه که راحت‌طلب و عافیت‌طلب نبود و در عوض برای دیگری و برای دوست داشتن خطر کرد و گذشت کرد.

آره... این جمله‌ی «خوب درس بخون و خوب کار کن تا برای خودت یه کسی بشی» خیلی درست و انگیزشیه و یه خودباوری قشنگی توشه. اما بعد از این که سال‌های سال فقط و فقط خودت رو در همه چیز در نظر گرفتی و به یه سری لذت‌ها و اهدافی هم که خودت می‌خواستی دست پیدا کردی، اون بُت بزرگی که از خودت ساخته بودی یک دفعه مثل یه بمب ساعتی منفجر می‌شه... و صادقانه بگم که متأسفانه یکی از کثافت‌ترین حالت‌های زندگیت رو می‌تونی تجربه کنی.

چندی قبل هم باز با دوست دیگری گپ می‌زدم و بهش گفتم چرا خودم و برخی از دوستانم که رفاه داریم، پامون به اونور آب می‌رسه، هر نوع تفریح و سرگرمی‌ای که باب میلمون باشه می‌تونیم داشته باشیم و علایق و اهدافی داریم که براش تلاش می‌کنیم، اما یه احساس تُهی بودن و پوچی آزاردهنده‌ به دفعات زیاد سراغمون میاد؟ چرا واقعا؟

جواب رو خودم داشتم و گفتم شاید چون چیزی به دیگری نمی‌بخشیم یا «کم» می‌بخشیم. گفت آره، حرف درستیه، چیزی به دیگری نمی‌بخشیم...

حدیث ملاحسینی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۱ ، ۰۳:۴۱
حدیث ملاحسینی

بیزارم از این واژه... آخ... کاش می‌تونستم تک تک آدم‌هایی که در طول تاریخ و در همه جای دنیا تحت عنوان "قانون" و به اسم "اجرای عدالت" جونشون گرفته شد رو دوباره زنده کنم... زندشون کنم و بهشون بگم که دیگه توی هیچ کشوری چنین سرنوشت دهشتناکی در انتظارشون نیست. چوبه‌های دار رو فقط می‌شه از پشت شیشه‌‌ی موزه‌ها دید و سلول‌های انفرادی برای همیشه درشون پلمپ شده. 

به راستی که تو... تو... تو کیستی؟ که او را به نیستی می‌فرستی؟؟؟؟ کیستی؟؟؟

 

حدیث ملاحسینی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۱ ، ۰۳:۲۴
حدیث ملاحسینی

 معانی و مصادیق آزادی و این که منظور از آزادی واقعا چیه یه بحث خیلی قدیمیه و داستانیه که سر دراز دارد و همیشه هم موضوع دعوا و مرافعه بوده‌.

الان این وقت شب نمی‌خوام دربار‌ه‌ی این مسئله صحبت کنم. فقط می‌خوام درمورد یکی از مصادیق محدودیت یا همون نقض آزادی صحبت کنم.

این که یک نفر رو به این خاطر که دوستش داریم و نگرانشیم، نذاریم اون کاریو که دوست داره انجام بده یکی از مصادیق محدودیت و نقض آزادیه.

به عنوان مثال اگر زنی رو از فتح قله‌ی یه کوه نهی کنیم به این دلیل که شوهر و بچه داره و طبیعتا عزیز اونهاس و نگرانیم که بلایی سرش بیاد، یه جور اعمال محدودیته.

این مسئله البته جنسیتی نیست و بخاطر دارم که دو سال پیش یک آقای جوانی در حین کوهنوردی زیر بهمن گیر کرد و فوت شد. می‌گفتند انسان خوب و استاد نمونه‌ای بود. متاهل بود و یه پسر کوچک داشت و همسرش هم دختری رو باردار بود. به نظرم فقط عاشقان در کوه می‌میرن و گویا مرگش هم مثل زندگیش الگو بود.

این که اطرافیانش چه دیدگاهی درباره‌ی مرگش دارند رو من در جریان نیستم، اما قطعا عده‌ای بر این باورن که چرا کسی که زن و بچه داره باید چنین ریسکی رو بکنه؟ حرفی که می‌تونه از جهاتی درست و به حق باشه، اما حرف درست و به حق همیشه آزادی بخش نیست. چنین دیدگاهی خیلی دست و پا گیره و عینِ محدودیته.

چرا خودِ من از تجربه‌ی برخی موقعیت‌ها و کارهای پر ریسک، هیجانی و تابوشکنانه خودم رو منع کردم؟ به این دلیل که خانوادم نگرانم بودن و این نگرانشون از دوست داشتنشون میاد. شاید زیبا به نظر بیاد، اما یه جور اعمال محدودیت و نقض آزادیه.

تمام

حدیث ملاحسینی

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۰۲:۳۸
حدیث ملاحسینی

از افکار و پندارهای باطلی که خیلی رایجه اینه که فرد تصور می‌کنه به محض این که محل زندگیش تغییر کنه، خودش هم بلافاصله تغییر می‌کنه. این که شهر، کشور و خونه‌ی آدم تغییر کنه به نظرم در خوش‌بینانه‌ ترین حالتش شاید ۲۰ درصد تاثیر بگذاره روی خلقیات آدم و البته در مواردی هم دیدم که یک درصد هم تاثیر نگذاشته و اون آدم همچنان همون دغدغه‌ها و گرفتاریای ذهنی رو داره. چنین مسئله‌ای بخاطر اینه که آدمیزاد توی زندگی از هرچیزی می‌تونه فرار کنه و دوری کنه به غیر از خودش؛ هیچوقت آدم از خودش نمی‌تونه فرار کنه. 

این پندار باطل درست شبیه این عقیده‌ی احمقانه و مسخره‌ایه که یه آدمی که بیماری حاد روانی داره رو می‌گن اگر زنش بدیم یا شوهرش بدیم درست می‌شه. 

مسائلی مثل ازدواج، مهاجرت و ... درمان هیچ درد و راه حل هیچ مشکلی نیستن، بلکه انتخاب‌هایی هستن که باید با فاکتورهای درست و واقع بینانه انجام بشن.

والسلام.

 

پ.ن ۱: من دنبال بهترین‌ِ خودم نیستم، من دنبال خودم هستم.

پ.ن ۲: هوا نه دو نفره‌س و نه چند نفره، بلکه کاملا تک نفره‌س.

 

حدیث ملاحسینی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۱ ، ۱۸:۴۱
حدیث ملاحسینی

اون دختری که تحصیل کرده‌س و ظاهر امروزی و مدرنی داره، اما با یه پسرِ آزارگر و شکاکی که مدام براش جنگ اعصاب درست می‌کنه در ارتباطه و حاضر نیست این رابطه‌ی سمی رو تموم کنه، چندان جای امیدی نیست که بتونه در سطح جامعه و در عالم سیاست مطالبه‌گری درستی داشته باشه.

اگر به دنبال این هستیم که به عنوان یک زن در مقابل خشونت‌ها و تحقیرها ایستادگی کنیم، حق انتخاب و استقلال داشته باشیم و در زمینه‌های مختلف به حقوق برابر دست پیدا کنیم، در درجه‌ی اول باید آزادی و برابری و استقلال رو از درون خودمون بخوایم و در زندگی شخصی خودمون پرورشش بدیم و پیاده‌ش کنیم و بعد به سراغ حاکمان بریم.

در یک کلام، احترام امامزاده دست متولیشه. اون خانمی که تن به آزار و اذیت‌های دوست پسرش می‌ده، اول بره از اون آقا جدا بشه و بعد بیاد از قوانین زن ستیز انتقاد کنه. 

البته که قطعا می‌شه در هر دو جبهه جنگید، هم در زندگی خصوصی و هم زندگی اجتماعی و سیاسی و شاید این مرزبندی‌های محکم چندان درست نباشه؛ اما من هدفم از این حرف مهم جلوه دادن همین مسائل خصوصی و روزمره هست که ممکنه به نظر خیلیا پیش پا افتاده و بی‌اهمیت باشن... همین روابط عاطفی‌ که بعضا دست کمی از زندان و شکنجه ندارن و به اسم  عشق و دوست داشتن چه‌ها که اتفاق نمیفته.

یادمون نره که همه چیز بهم ربط داره. 

 

حدیث ملاحسینی

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۱ ، ۰۲:۰۷
حدیث ملاحسینی

از ته قلبم آرزو می‌کنم که اعتقاد دینداران درمورد وجود دنیای پس از مرگ درست باشه.

اما اگر حق با مادی‌گرایان باشه چی؟؟ 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۱ ، ۰۰:۳۲
حدیث ملاحسینی

مرگ بدون تردید وقیحه، چون کوچکترین توجهی به احساسات و عواطف آدما نداره. درست مثل یک بچه‌ی پررو و زبون نفهم بدو بدو به سمتت میاد و یه سیلی محکمی می‌خوابونه تو صورتت و یه تُف هم نثارت می‌کنه و تو رو در بُهت و حیرت فرو می‌بره... و تو مدام از خودت می‌پرسی که این چه کاری بود؟؟؟ آخه چرا؟؟؟

مرگ انقدر وقیحه که تعلق خاطرها و دلبستگی‌ها براش کاملا بی‌معناس و همونطور که مستقیم تو چشمات نگاه می‌کنه، دستِ عزیزت رو با وحشی‌گری از دستت جدا می‌کنه و با خودش می‌بره و از این که تو تنها بمونی با همه‌ی اون خاطرات ذره‌ای براش اهمیت نداره.

مرگ خیلی وقیحه، چون همه‌ی اون آدمایی که به خوب شدن و دوام آوردن عزیز بیمارشون امیدوار بودن رو با کمال بی‌شرمی و بی‌حیایی ناامید می‌کنه و توی روشون هم هِرهِر می‌خنده‌.

مرگ واقعا وقیحه، چون با بی‌رحمی تمام، درست وسط قلب دوتا عاشقی که در اوج شور و شوق و زندگی و یکی بودن هستن رو نشونه‌گیری می‌کنه و شلیک می‌کنه. راستی که مرگ علاوه بر وقیح بودن می‌تونه حسود و بخیل هم باشه.

آره... مرگ جدی جدی خیلی بیش از اون چیزی که فکرش رو کنی وقیحه.

 

حدیث ملاحسینی

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۱ ، ۰۴:۲۹
حدیث ملاحسینی