آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۱۲ مطلب با موضوع «صراحت و رُک‌گویی» ثبت شده است

 افرادی که خودشون رو مبلّغ و یا مروّج یک دین، مکتب فکری و یا مرام و مسلک خاصی می‌دونن و زندگیشون رو وقف ترویج و گسترش کمونیسم، فمینیسم، لیبرالیسم، بودیسم، نوع خاصی از عرفان و غیره و ذلک می‌کنن، به نظر من زمانی که بچه‌دار می‌شن باید به طور کلی این حرفه رو ببوسن و بگذارن کنار. می‌تونن اعتقاداتشون رو حفظ کنن و باهاش زندگی کنن، ولی قید تبلیغ رو باید بزنن.

چون احتمالش خیلی زیاده که اون بچه تبدیل به مخالف سرسخت خودشون بشه و با رفتار و سبک زندگی صد و هشتاد درجه متفاوت از والدینشون، عملاً اثرات اون تبلیغات رو بر دیگران خنثی کنن و به صورت غیرمستقیم به دیگران این پیام رو برسونن که این آرمان‌ها و سخنوری‌ها چیزی جز یک مُشت مزخرفات و اراجیف نیست.

شخصاً معتقدم اگر کسی می‌خواد مکتب خاصی رو تبلیغ کنه، اول باید از نزدیکان و خانواده‌ی خودش شروع کنه و تعالیمش رو با موفقیت به اون‌ها منتقل کنه و بعد بیاد سراغ بقیه‌ی آدما. کسی توی چارچوب خونه و خونواده‌ی خودش موفق عمل نکرده و بچه‌ش و همسرش افکارش رو قبول ندارن و دارن به شیوه‌ی دیگری زندگی می‌کنن، بهتره برای دیگران هم تعیین تکلیف نکنه و "راه سعادت" رو نشونشون نده.

حدیث ملاحسینی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۴۹
حدیث ملاحسینی

این که اکثریت یه کاری رو انجام می‌دن و شما به هر دلیلی انجام نمی‌دین یا نمی‌تونین انجام بدین غصه نخورید و خودتون رو سرزنش نکنید. اینطور هم فکر نکنین که از چیزی عقب افتادین.

بقیه شاید بخوان برن توی باتلاق شنا کنن، شما هم باید برید؟

اگر راهی که اکثریت رفته و می‌ره خیلی راه درخشانی بود و نتایج و دستاوردهای قابل توجه و ارزنده‌ای داشت، وضع روزگار و بشریت خیلی خیلی بهتر از این وانفسایی بود که شاهدش هستیم.

خیلی کارا که اکثریت از روی عادت، اجبار یا غریزه انجام می‌دن باید درشون تجدید نظر بشه. شاید راه‌های جدید و امتحان نشده خروجی‌های خیلی بهتری بدن.

حدیث ملاحسینی 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۲۵
حدیث ملاحسینی

۱- ببخشید، این جنس چند قیمته؟

    * «قابل شما رو نداره...»

۲- (عطسه می‌کند)

    * «آخ آخ... صبر اومد. عجله نکنیم...»

۳- (عطسه می‌کند)

    * «بزن پُشتِت.» شخصاً در مواقعی که درمورد یک کسی که فوت شده در حال صحبت بودیم و همزمان یکی عطسه می‌کنه این جمله‌ی مزخرف رو شنیدم.

۴- (در خیابان، فروشگاه و یا هر مکان عمومی دیگر خیلی اتفاقی یک فامیل یا آشنا را می‌بیند)

    * «بفرمایید بریم خونه‌ی ما خواهش می‌کنم، بی‌تعارف می‌گم.»

۵- (ساعت ۲ نصف شبه و مهمانان قاعدتاً می‌خوان برن خونه)

    * «نشستید حالا، تشریف داشته باشید، سر شبه تازه...»

۶- (یک عالمه غذاهای متنوع برای مهمانان تدارک دیده)

     دست شما دردنکنه، خیلی خوشمزه بود، خیلی زحمت کشیدین.

    * « خواهش می‌کنم، نوش جان، دیگه ببخشید کم بود و باب میل نبود.»

۷- نمی‌دونم چرا یهو لزر کردم و مورمورم شد...

    * «عزرائیل از بغلت رد شده.»

۸- سلام لیلا جون چطوری؟ ااااا ببخشید مریم جون!

* «حتماً لیلا یه جایی داره حرف شما رو می‌زنه که اتفاقی اسمش رو آوردین!»

۹- (سفره رو پهن کردن و غذا رو چیدن، همزمان زنگ در خونه به صدا درمیاد)

    - کی بود؟

    - رضا بود.

    * «مادرزنش دوستش داره.»

۱۰- (درحال تلاش زیاد برای قبولی در یک آزمون مهم)

    * «ما منتظر شیرینی قبولیت هستیماااا!»

 

فعلا این ۱۰ مورد رو فعلاً داشته باشید تا بعد...

حدیث ملاحسینی

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۵۲
حدیث ملاحسینی

کلمات و واژه‌ها مهم‌تر و سرنوشت‌سازتر از اون چیزی هستن که فکرش رو می‌کنیم. البته نه اونطور که کلاهبردارانی تحت عنوان متخصصان انرژی و کائنات ازش حرف می‌زنن؛ بلکه منظورم اینه که گاهی با به کار بردن بی‌جای حتی یک واژه ممکنه زمینه‌ی ورود آدم‌های اشتباهی رو به زندگی و حریمت فراهم کنی. از اون هم بدتر، احتمال داره که با همون یک واژه تصویر غلط و تحریف شده‌ای از خودت ارائه بدی که باعث خیلی کج فهمی‌ها و سوء تعبیرها بشه. 

این اشتباه رو من در این وبلاگ مرتکب شدم و اگر کسی خاطرش باشه، در قسمت معرفی خودم نوشته بودم "علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و اندکی ماوراءالطبیعه." که همین واژه‌ی ماوراءالطبیعه برای من یه داستانی درست کرد که بماند و قصد بازگو کردنش رو ندارم.

فقط چیزی که لازم دونستم بگم اینه که موضوع پایان‌نامه‌ی دوره‌ی ارشدم "بررسی تجربه زیسته‌ی زنان تهرانی از پدیده فالگیری" بود که سال ۹۸ ازش دفاع کردم و طبیعتاً از منظر اجتماعی و فرهنگی این مسئله رو بررسی کردم و نگاهی کاملاً منطقی بهش داشتم. بدیهیه که برای نوشتن یک تِز دانشگاهی نمی‌شه که با دیدگاه ماورائی، تخیلی و هَپَروتی پیش رفت و تحلیل کرد، بلکه باید بر اساس روش‌ها و چهارچوب‌های مشخصی عمل کرد و درنهایت به یک نتیجه‌ی عینی و قابل ارائه در این حیطه رسید. موضوعم رو دوست داشتم و برام جذاب بود و به رغم همه سختی‌هایی که داشت، خوشبختانه به خوبی از پسش براومدم. 

 نکته‌ای که این وسط وجود داره، اینه که حین پژوهش درمورد چنین موضوعی قاعدتاً طبیعیه که درباره‌ی ماهیت فال و فالگیری و دنیای ماوراء، کنجکاوی‌هایی به خرج داد و یه هیجان‌هایی رو هم تجربه کرد، گاهی ترسید و گاهی ذوق زده شد. اما مسئله اینجاست که من شخصاً دنیای پیرامونم رو از دریچه‌ی جادو و جنبل و طالع‌بینی و جن و روح و... نگاه نمی‌کنم؛ بلکه همیشه تلاش کردم که ارتباط محکمی با واقعیت داشته باشم و مسائلم رو عقلانی حل کنم. بنده نه سراغ جادوگر و دعانویس رفتم و نه هرگز می‌رم (مگر برای تحقیق و پژوهش) و همواره تلاش می‌کنم خودم و زندگیم رو از اینجور چیزها دور نگه‌دارم. چند بار از سر کنجکاوی و تفریح، در دوره‌ی نوشتن پایان‌نامه‌م به فالگیر مراجعه کردم، اما چیز اونقدر خاصی دستگیرم نشد و حرف قابل توجه و تأملی نشنیدم. درمورد کسانی که ادعا می‌کنن با ارواح، اجنه، فرشتگان و... در ارتباط هستن، باید بگم گیریم که واقعاً راست می‌گن، خب که چی؟؟ این به اصطلاح "قدرت" اون‌ها چه دردی رو در درجه‌ی اول از خودشون و بعد آدمای دیگه دوا می‌کنه؟؟ با این قدرتی که دارن چه گره‌‌ای رو باز کردن؟؟ چه کاری رو پیش بردن؟؟ و جالبه بگم که خیلی از این افرادی که چنین ادعایی رو دارن زندگی خوبی ندارن و سرفرصت درموردشون خواهم نوشت.

واقعیت اینه که من به وجود عالم ماوراء اعتقاد دارم، اما این عالم از عالم ما جداست، کاری بهمون نداره و مداخله‌ای هم در زندگی روزمره‌ی ما نداره. دنیا و زندگی ما منطق خودش رو داره و باید با همون منطق مسائلش رو حل کرد، نه این که پای ماوراءالطبیعه رو وسط کشید.

من هم مثل خیلی از آدمای دیگه هر از گاهی درمورد این چیزا کنجکاو می‌شم، اما هیچ موقع دغدغه‌ی اصلی زندگی من نبوده و نیست و معتقدم دنیای ما، جوامع بشری و آدمیزاد خودش انقدر مسائل پیچیده و لاینحل داره که دیگه به عالم غیب نمی‌رسه. 

در آخر، همیشه تلاش می‌کنم که پاهام روی زمین باشه و روی زمین قدم بردارم نه رو هوا.

ماوراءالطبیعه هم جزو علایقم نیست، بلکه صرفاً جزو کنجکاوی‌هایی هست که خیلی کم به سراغم میاد و از این به بعد  تصمیم دارم که دیگه اعتنای چندانی بهش نکنم.

تمام

حدیث ملاحسینی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۱ فروردين ۰۲ ، ۱۸:۲۰
حدیث ملاحسینی

عده‌ای از افراد هستن که در انتخاب همسرشون گند زدن و ازدواجشون همه جوره  مزخرف از آب درومده، طوری که بوی فاضلابش همه‌ی دنیا رو برداشته. 

اما جالبه که کماکان بهشون بَر می‌خوره که از همسر گرامشون انتقاد بشه و وقتی واقعیت‌های مثل روز روشنی رو درمورد اعلی‌حضرت/ علیاحضرت همایونی رو به روشون میاری بسیار آشفته می‌شن. انگار که به اسب شاه گفتی یابو.

واضحه که خودشون می‌دونن تِرِکمون زدن و مثل خر تو گل موندن که اینش جای ترحم داره انصافاً؛ اما این ژست حق به جانبی که در مقابل نقد دلسوزانه و محترمانه‌ی بعضی از نزدیکانشون می‌گیرن حقیقتاً رو اعصابه.

عزیز من، طرف مقابلت آدم آشغالیه، آدم بی‌ربطیه... قبول کن. با انکار واقعیت فقط تو بدبختی خودت درجا می‌زنی. همین.

حدیث ملاحسینی 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۱ ، ۰۴:۱۲
حدیث ملاحسینی

عبارت‌هایی مثل "به فلانی یه وقت نگی که ما امروز همدیگه رو دیدیم" یا "به فلانی نگید که بهمانی هم امروز توی جمع ما بوده" و امثالهم، چیزی جز اعمال سانسور و تحریف در زندگی روزمره و روابط بین فردیمون نیست. اگر مخالف سانسور در هر سطحی هستیم، بد نیست که نیم نگاهی هم به این عادات کلامی و رفتاری بندازیم تا ببینیم واقعاً چقدر خودمون و اطرافیانمون در عمل از شفافیت و صداقت برخورداریم.

حدیث ملاحسینی

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۴۶
حدیث ملاحسینی

برای افراد متأهلی که با حالتی حسرت گونه به من و هر مجرد دیگه‌ای می‌گن "وای... قدر مجردیتون رو بدونید" آرزوی طلاق و جدایی می‌کنم.

پ.ن: چهلمین مطلب وبلاگ.

حدیث ملاحسینی 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۱ ، ۰۴:۳۴
حدیث ملاحسینی

عده‌ای در قالب دوست ممکنه به شما توصیه‌های ایرادگیرانه‌ای بکنن که چرا سبک زندگیتون رو تغییر نمی‌دین و چرا فلان کارو نمی‌کنین و از این دست صحبت‌ها.

اما واقعیت امر اینه که این دوستان در اغلب موارد صحبتاشون هیچ مبنایی نداره و حرف مفته؛ چون اگر یه نیم‌نگاهی به خودشون و زندگیشون بندازید می‌بینید که سرتا پاشون مشکل و گرفتاریه و هزار جور عقده دارن و اونوقت نشستن از شما دارن خُرده می‌گیرن.

شرایط زندگی هرکس و روحیات و خلقیات هر آدمی با دیگری فرق داره. قرار نیست همه یک راه رو در زندگی پیش بگیرن و شکل روابطشون یه جور باشه. متاسفانه این دست از افراد اینو نمی‌فهمن و بازم به طرز خودپسندانه‌ای خودشون رو مثال می‌زنن و می‌گن بیاین مثل ما زندگی کنین. درحالی که اگر دقت کنید متوجه می‌شید که این‌ها خیلی جاها بنا به دلایلی مجبور بودن که این راه رو برن توی زندگیشون.

این که یکی با خانواده زندگی می‌کنه هیچ اشکالی نداره و الزاما یه ضعف نیست. 

این که یکی تنها زندگی می‌کنه هم هیچ اشکالی نداره، اما الزاما نشونه‌ی قدرت نیست.

این که یکی ارتباطاتش گسترده‌تره و آدمای با طبقات اجتماعی مختلف رو دیده الزاما آدم بهتری نیست.

این که یکی ارتباطاتش کمتر بوده و آدمای گزیده‌تری رو باهاش مراوده داشته هم الزاما آدم عقب‌افتاده‌ای نیست. 

هرکدوم از این سبک زندگیا تجربیات به خصوص خودش رو داره و هیچکدوم هم کامل‌تر و بهتر از دیگری نیستن. 

پس لطفا نسخه نپیچید، ممنون. 

 

حدیث ملاحسینی 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۱ ، ۱۹:۳۹
حدیث ملاحسینی

از افکار و پندارهای باطلی که خیلی رایجه اینه که فرد تصور می‌کنه به محض این که محل زندگیش تغییر کنه، خودش هم بلافاصله تغییر می‌کنه. این که شهر، کشور و خونه‌ی آدم تغییر کنه به نظرم در خوش‌بینانه‌ ترین حالتش شاید ۲۰ درصد تاثیر بگذاره روی خلقیات آدم و البته در مواردی هم دیدم که یک درصد هم تاثیر نگذاشته و اون آدم همچنان همون دغدغه‌ها و گرفتاریای ذهنی رو داره. چنین مسئله‌ای بخاطر اینه که آدمیزاد توی زندگی از هرچیزی می‌تونه فرار کنه و دوری کنه به غیر از خودش؛ هیچوقت آدم از خودش نمی‌تونه فرار کنه. 

این پندار باطل درست شبیه این عقیده‌ی احمقانه و مسخره‌ایه که یه آدمی که بیماری حاد روانی داره رو می‌گن اگر زنش بدیم یا شوهرش بدیم درست می‌شه. 

مسائلی مثل ازدواج، مهاجرت و ... درمان هیچ درد و راه حل هیچ مشکلی نیستن، بلکه انتخاب‌هایی هستن که باید با فاکتورهای درست و واقع بینانه انجام بشن.

والسلام.

 

پ.ن ۱: من دنبال بهترین‌ِ خودم نیستم، من دنبال خودم هستم.

پ.ن ۲: هوا نه دو نفره‌س و نه چند نفره، بلکه کاملا تک نفره‌س.

 

حدیث ملاحسینی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۱ ، ۱۸:۴۱
حدیث ملاحسینی

دیروز توی یه دوره‌ی آموزشی ثبت نام کردم و مسئول ثبت نام یکی از همکارانِ انجمنی بود که من مدتیه توش فعالیت دارم. توی تلگرام پیام دادم که لطفا شماره کارت رو لطف بفرمایید تا من شهریه رو واریز کنم. همکار گرامی همون اول گفتن که لطفا اجازه بدید که من حساب کنم، بی‌تعارف عرض می‌کنم. منم که از این همه احترام و مهربونیشون ذوق زده شده بودم گفتم شرمنده می‌فرمایید واقعا و ایشونم گفتن خواهش می‌کنم و اینطور شد که ایشون پول رو واریز کردن و من خوشحال از این که این همه تحویلم گرفتن!

وقتی با خوشحالی جریان رو برای مامانم تعریف کردم قرمز شد و با حالتی بین خنده و تعجب گفت خاک بر سرم! اون بنده خدا یه تعارفی کرد، اونوقت تو رو هوا گرفتی؟! گفتم آخه خودش گفت، این چیزا که تعارف نداره... گفت خب اون بگه! بنده خدا احترام گذاشته، تعارف کرده، تو باید می‌گفتی نه! حدیث تو چقدر ساده‌ای آخه! الان دیگه کسی مجانی هم نگاهت نمی‌کنه، اول پول می‌گیرن بعد نگاهت می‌کنن! انقدر ساده نباش مادر من!

 منم که تازه فهمیدم چه سوتی وحشتناکی دادم با دو-سه‌تا از دوستام جریان رو درمیون گذاشتم تا ببینم از نظر اونا هم من گند زدم یا این که قبول کردن اون تعارف کار بجایی بوده که متاسفانه اونا هم با مامانم هم عقیده بودن و این کار من در «فرهنگ غنی ایرانی» جای هیچ توجیهی نداره. واقعیت اینه که من در مدیریت تعارفات به شدت ناتوان هستم و واقعا اون لحظه نمی‌دونم که باید چه رفتاری داشته باشم و به شدت معذب می‌شم. خودمم اصولا تعارف نمی‌کنم و واقعا هم درک نمی‌کنم که چرا باید یه سری جملات مشخصی رو به اسم احترام به زبون بیاریم که در واقعیت قرار نیست انجامشون بدیم.

همیشه از اون صحنه بیزار بودم که آدما بعد از غذا خوردنِ دسته جمعی توی یه رستوران میان پای صندوق و باهم کُشتی می‌گیرن و به همه‌ی مرده‌ها و زنده‌ها قَسَم می‌خورن که اصلا اجازه نمی‌دن هیچ کسی حساب کنه و فقط خودشون می‌خوان حساب کنن. یه سری حرفا و حرکات پوچ و توخالی که فقط برای حفظ ظاهره و هیچ معنا و مفهوم واقعی‌ای درش نیست. خیلی اوقاتم توی مهمونیا وقتی چیزی بهم تعارف می‌کنن که اصلا میل به خوردنش ندارم فقط برمی‌دارم که هی بهم اصرار نکنن بفرمایید، بفرمایید، بفرمایید... و در نهایت هم نمی‌خورم. این تکنیک رو چند سالیه یاد گرفتم و واقعا جواب می‌ده. یکی از تعارفات شاخدار دیگه‌ای که زیاد می‌بینم اینه که مهمونا اومدن تا ساعت دو و نیم نصف شب نشستن و وقتی می‌خوان کم‌کم بلند شن و برن میزبان می‌گه: «تشریف داشتید حالا، نشستید، سر شبه!».

حالا درمورد جریان خودم هنوزم حس می‌کنم اون بنده خدا صرفا یه تعارف آبکی نکرده و واقعا و قلبا می‌خواسته که به من لطف کنه و به این دلیل که بار اولمه که دارم ثبت نام می‌کنم توی این دوره‌ها خواسته یه جورایی یه خوشامدگویی به من بگه. دستشم درد نکنه، واقعا دلگرمی کوچیکی بود برام و ارزش داشت. چون تعارف کردن توی پرداخت پول شهریه اصلا چیز متداولی نیست و من تابحال ندیده بودم.

اما در کل، توی فرهنگ ما که مرز بین تعارف و پیشکش کردن واقعی اصلا مشخص نیست، این چیزا خیلی ریسکه. به نظرم راه‌های زیادی برای احترام گذاشتن و ارزش قائل شدن برای دیگران وجود داره و بهتره کلمات و جملاتی رو در زندگی روزمرمون به کار ببریم که نیت و احساس واقعیمون رو بازتاب می‌دن.

حدیث ملاحسینی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۱ ، ۰۱:۱۶
حدیث ملاحسینی