آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۶ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

تصور کردیم، اما جهانی رو دیدیم که زندان توش افسانه نبود آقای قمیشی...

حدیث ملاحسینی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۳۰ مهر ۰۲ ، ۲۲:۵۳
حدیث ملاحسینی

کودک بودیم، در خانه‌ی مادربزرگ، البته به نوجوانی هم کشیده شد. شب کف زمین تشک پهن می‌کردیم و همیشه قبل از خواب مادربزرگ وسایل تزئینی روی طاقچه را «محض احتیاط» جمع می‌کرد. چه احتیاط و پیش‌بینیِ خطرِ شیرینی... و چقدر نمی‌دانستیم که یک روزی دنیا در بن‌بست‌ترین حالت ممکن خود قرار می‌گیرد.

حدیث ملاحسینی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۳۰ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۲
حدیث ملاحسینی

گاهی سیاستمداران چیزی رو شروع می‌کنند و بنایی رو می‌گذارن و تا جایی اون عمل شنیع رو ادامه می‌دن که هیچ راه بازگشتی نه وجود داره و نه می‌خوان که وجود داشته باشه. تا تهش می‌رن که ببینن چی می‌شه... حمام خون راه انداختن و... هرچه بادا باد...

حدیث ملاحسینی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۲ ۲۶ مهر ۰۲ ، ۱۹:۱۱
حدیث ملاحسینی

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا/ ما همه بنده و این قوم خداوندانند 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۴ مهر ۰۲ ، ۰۲:۳۹
حدیث ملاحسینی

اولین سرمای ملایم پائیزی روی پوستم خزید. تو راه بازگشت از کتابخونه ترافیک بدی بود. راننده اسنپ وقتی دورنمای ترافیک رو دید یه نُچ نُچ کرد و از توی آینه یه نگاهی به من کرد. عذاب وجدان ریزی گرفتم بابت این که یه نفر دیگه رو بخاطر خودم کشونده بودم توی این شلوغی. سرم درد گرفته بود و دهنم جوری خشک شده بود که زبونم چسبیده بود به سَقَم و با مصیبت آب دهن قورت می‌دادم. احتمالاً افت فشار هم گرفته بودم. تا رسیدم خونه اولین ماده‌ی شیرینی که در دسترسم بود رو خوردم تا اوضاع نابسامان جسمی رو فیصله بدم و بلافاصله پناه بردم به کنج امن اتاقم‌. 

در لحظاتی که زندگی برام جدی‌تر می‌شه و تصمیم مهمی می‌گیرم این کنج امن برام خواستنی‌تر و عزیزتر می‌شه. این ذهن عجب ترفندها و بازی‌هایی از خودش درمیاره‌... درست در زمان‌هایی که مثل ماهی سیاه کوچکولو نباید بترسم و باید راه بیفتم که ترسم بریزه. من وسوسه‌ی برگشت به کنج امن رو انکار نمی‌کنم و با وجود اون به راهم ادامه می‌دم. تا که نتیجه چه شود... هرچه بادا باد...

حدیث ملاحسینی 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۲ ، ۰۰:۲۵
حدیث ملاحسینی

دوستی بهم می‌گفت چرا وقتی مضطرب می‌شی یادت می‌ره که کی هستی و چی هستی؟ چرا توانایی‌ها و داشته‌هات یادت می‌ره؟

واقعاً نمی‌دونم.

حدیث ملاحسینی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۲ ، ۰۱:۰۷
حدیث ملاحسینی