سزای آدمهای پر توقع و اهل گِله و شکایت اینه که دائم بهشون دروغ گفته شه و در مقابلشون پنهانکاری بشه.
حدیث ملاحسینی
سزای آدمهای پر توقع و اهل گِله و شکایت اینه که دائم بهشون دروغ گفته شه و در مقابلشون پنهانکاری بشه.
حدیث ملاحسینی
مادر و مادرانگی گره خورده به مفاهیمی چون گذشت، ایثار و فداکاری. این ایثار و فداکاریها بیشتر در قالب تحمل دوران حاملگی، درد زایمان، شب بیداریهای دوران نوزادی، خونهنشین شدن مادر، یک عمر به دوش کشیدن زحمت بزرگ کردن بچه و غیره، شناخته میشه.
اما یک نوع گذشت دیگه هم هست که شاید کمتر بهش توجه شده؛ این که مادر بخاطر بچه در یک ازدواجی که به بنبست رسیده به ناچار بمونه و شریک زندگیای رو تحمل کنه که هیچ خیر و خوشیای ازش نمیبینه.
من شخصاً مخالف سوختن و ساختن و ماندن به هر قیمتی هستم. اما این شعار شاید از دور راحت به نظر بیاد و وقتی عملاً وارد بعضی زندگیا میشی میبینی که اون زن بخاطر خیلی چیزها که شرحش بیش از حد طولانی و پیچیدهس، ماندن بخاطر بچهش رو از سر اجبار انتخاب کرده.
گذشت مادرانه میتونه به شکل تاب آوردن در یک زندگی مشترک ناخوشایند و زجرآور باشه... یک گذشت هولناک. البته شاید پدرانی هم پیدا بشن که این فداکاری رو بکنن.
من این شکل از گذشت رو نمیپسندم و ستایش نمیکنم.
حدیث ملاحسینی
چقدر بوی دود و مزهی دودی، بو و مزهی خانه و امنیت رو میدن...
حدیث ملاحسینی
یک عزیز فقیدی این شعر دلنشین رو به زیبایی خوند. ازش ممنونم که علاوه بر حرفهای تأثیرگذارش و دست نوشتههاش توی یکی از دفترهام، این اجرا رو هم به یادگار گذاشت تا با خوندن این شعر یه کمی از حجم دلتنگیم کم بشه:
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب درحوض نبود
ماهیان میگفتند
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد میآمد
دل او پشت چینهای تغافل میزد چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهیها حوضشان بیآب است
باد میرفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا میرفتم
شعر: سهراب سپهری
عکس: حدیث ملاحسینی