آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

در سال‌های اخیر از قول روان‌شناسا و سخنران‌های انگیزشی خیلی گفته می‌شه که آدما باید از اون منطقه‌ی امن یا "comfort zone" خودشون بیان بیرون، ریسک کنن و دست به کارهای جدید بزنن؛ چرا که چنین اقدامی لازمه‌ی رشد و پیشرفته. 

گفته‌ی درست و بِجایی هست، هرچند یه حرفیه که مدت‌هاست مُد شده و دیگه زیادی داره دهن به دهن می‌چرخه. اما واقعیت اینه که گاهی ممکنه یه نفر مدت زیادی از اون منطقه‌ی امن خودش دور افتاده باشه و بیش از حد خطر کرده باشه... به حدی که این همه تجربه‌ی جدید و مخاطره‌آمیز واقعاً باعث خستگی زیاد و تحلیل رفتنش شده باشه.

در این شرایط آدم نباید با خودش رودربایستی داشته باشه یا احساس قهرمان بودن کاذب بهش دست بده. باید بدو بدو برگرده به همون منطقه‌ی امنش و مدتی رو در سکون و آرامش به سر ببره، تجدید قوا کنه و بعد دوباره بزنه بیرون.

این فرآیند یه فرآیند رفت و برگشتیه؛ یعنی اینطور نیست که منطقه‌ی امن رو باید بوسید و گذاشت کنار برای همیشه، بلکه باید در مواقعی هم به اون پناه برد و اجازه داد که تمام اون تجارب نو و ریسک‌های تازه هضم و ته‌نشین بشن تا این امکان به وجود بیاد که با انرژی بیشتری به سمت پستی و بلندی‌های بعدی رفت.

حدیث ملاحسینی 

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۱۷
حدیث ملاحسینی

یکی از دوستانم مدتیست که از شوهرش جدا شده، پس از چند سال زندگی مشترک. زندگی‌ای که در واقعیت فقط عنوان و برچسب «مشترک» رو یدک می‌کشید. 

همین دوست ما چند روز پیش بر حسب اتفاق با یکی از اقوام شوهر سابقش رو به رو می‌شه و اون خانم با روی باز و مهربونی باهاش سلام و احوال پرسی می‌کنه و او هم متقابلاً به گرمی جوابش رو می‌ده. اما بعد از چند لحظه با حالت حسرت و ناراحتی که هیچ جوره نمی‌تونست پنهانش کنه خطاب به دوستم می‌گه که من هنوز رفتن تورو باور ندارم، خیلی دلم برات تنگ شده بود، خیلی جات خالیه، فکر می‌کردیم که تو برمی‌گردی... و در آخر با بغضی که چیزی نمونده بود به گریه تبدیل بشه با او خداحافظی می‌کنه و می‌ره.

ابراز ارادت و محبت اون خانم بسیار قشنگ و قابل احترام بود، اما چرا معمولاً اینطور تصور می‌شه که زن همیشه برمی‌گرده و باید برگرده و انتظار می‌ره که حتماً برگرده؟ چرا این طرز تفکر وجود داره که زن می‌ره، اما موقت، چون در نهایت احساسات و غرایزش هستن که بر او حکم‌فرمایی می‌کنن؟ چرا زن رو تقلیل می‌دن به ماشینِ احساسات و غرایز؟ و از اون مهمتر، اینطوری برای خودشون صورتبندی می‌کنن که زن همواره اسیر عواطف کور و گمراه کننده‌ هست و از قضا همین عواطف کور و گمراه کننده، باعث بازگشت او به زندگی مثلاً مشترک و تحمل اون شرایط نامطلوب می‌شه؟‌ چرا نمی‌تونن قبول کنن که یک زن خیلی منطقی و با عزمی راسخ می‌تونه واقعاً بره و دیگه برنگرده؟‌ چرا زن و زنانگی رو با مفاهیمی مثل «گذشت کردن و دَم نزدن» و «ماندن به هر قیمتی» گره زدن؟ 

باید باور کرد، زن می‌تونه بره و دیگه برنگرده... باید باور کرد.

حدیث ملاحسینی

 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۴۳
حدیث ملاحسینی

شما رو نمی‌دونم، ولی من در دهه‌ی بیست زندگیم از زمین و زمان خیلی طلبکار بودم. اما هرچی به اواخرش نزدیک شدم و الان که به سی سالگی رسیدم اون طلبکاری‌ای که چاشنی لوسی و کمال‌گرایی داشت خیلی خیلی رنگ باخته.

الان به معنای واقعی می‌فهمم که زندگی هتل نیست که همه چیز رو برات بذارن توی سینی تزئین شده و یه ماچ هم ازت بکنن.

این دنیا با همه‌ی ارکانش نوکر در خونه‌ی من نیست که جلوم دولا راست بشه. 

و... خوشحالم از این حالم. همین.

 

حدیث ملاحسینی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۳۵
حدیث ملاحسینی