احوالات امشب با بیتی از حافظ (۲)
"در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور"
حافظ
ارزش، مواجهه و چالش داشتن با خار مغیلانه و نه رسیدن به کعبه. رسیدن به کعبه یعنی رسیدن به سکون و ثباتی بیمعنا.
حدیث ملاحسینی
"در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور"
حافظ
ارزش، مواجهه و چالش داشتن با خار مغیلانه و نه رسیدن به کعبه. رسیدن به کعبه یعنی رسیدن به سکون و ثباتی بیمعنا.
حدیث ملاحسینی
بنظرم متن پایین شعر جز تصاویر مشترک ارتباط دیگهای با شعر حافظ نداره. یا شاید به عمد خواستین حرفی بر خلاف حافظ بزنید. وگرنه حافظ شوق کعبه رو هدف و غایت عمل قرار داده و خار مغیلان رو یه رنج نادیدنی و بیاهمیت دونسته. اما خودم اگه بخوام نظر خودمو بگم چیزی بین حرف شما و حافظه. هم شوق کعبه باعث حرکت میشه، هم سروکله زدن با خار مغیلان و ب آفتاب سوزان و ... چیزی از شوق مقصود کم نمیکنن که هیچ، میتونن مسیر رو جذابتر و عزیزتر بکنن. بدون اون مقصود، خار مغیلان یه عذاب بیمعنا و پوچه اما با مقصود معنا پیدا میکنه، حتی برخلاف ذاتش معنایی دوستداشتنی!
با اینکه هم به حافظ و هم به کُل شعر کلاسیک فارسی نقد دارم، اما این بیت از معدود چیزهاییه که در جهان امروز کمی قابل تحمله.
+ گمان میکنم کاملن بستگی داره به اینکه «کعبه» و رسیدن بهش رو پایان قلمداد کنید یا شروع مرحلهای جدید.