قرار بود مطلب دیگری بنویسم
شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۴۲ ق.ظ
سه نفر دیگه به نیستی فرستاده شدن. تمام شد، هیچ کاری هم نمیشه کرد جز فکر و غصه و غصه و فکر.
امروز این قسمت از شعر سهراب سپهری رو مدام توی ذهنم مرور میکردم:
"نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است"
.
همچنین این قسمت از موزیک Evanescence به اسم Like you:
Stay low, soft, dark and dreamless"
Far beneath my nightmares and loneliness
I hate me for breathing without you
"I don't want to feel anymore for you
با تاکید روی بند سوم...
حدیث ملاحسینی
۰۲/۰۲/۳۰
این نیز بگذرد