آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

هَچَلی به نام قاعدگی

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۱۹ ق.ظ

خیلی دردآور و لج‌دراره که نزدیک به دو هفته باید با روح و روانم و جسمم بجنگم و سعی کنم همه‌ی این‌ها رو به آرامش و ثبات دعوت کنم و شاهد نوسانات هورمونی افسار گسیخته‌ی بدنم باشم، درحالی که همتایان مَرد من دارن در عادی‌ترین حالت ممکن به کارها و امورات روزمرشون می‌رسن.

این که نزدیک به دو هفته نتونم مثل آدم کار کنم و تمرکز کنم برای من یه جور عقب افتادنه... عقب افتادن از برنامه‌هام و از همه‌ی آدما. فکر این که توی این جسم با این خصوصیات و مقتضیات محصور هستم برام آزاردهنده‌س و واقعاً به این نتیجه می‌رسم که یکی از موانع بزرگی (در کنار صدها مانع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و...) که سد راه شکوفایی توانمندی‌ها و استعدادهای یک زن می‌شه همین قاعدگی لعنتیه. چرا؟ چون عملاً نصف هر ماه رو باید کلی انرژی بذاریم تا این بحران رو مدیریت کنیم. حالا بدن هر زنی متفاوته، یکی علائم شدیدتری داره یکی خفیف‌تر.

دوستی امروز بهم دلداری می‌داد و می‌گفت مسابقه‌ای در کار نیست، زندگی «عادی» هم همیشه برای مرد و زن و جنس سوم و چهارم و... وجود نداره. بلکه هر کسی بلاخره یه  جوری زندگیش در یه مقاطعی «غیرعادی» می‌شه. نفس عمیق بکش و ریلکس کن، خط پایانی وجود نداره که تو انقدر داری سرش حرص می‌خوری.

فکر می‌کنم باید به توصیه/ نصیحت دوستم گوش بسپارم؛ دستِ کم درخصوص این مورد خاص. دنیا دنیای حصارهاست گویا، ولی چنین دنیایی رو نمی‌پذیرم و نمی‌خوام که بپذیرم.

حدیث ملاحسینی

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲/۰۳/۲۷
حدیث ملاحسینی

نظرات  (۴)

دوست‌تون حرف خیلی خوب و درستی زده...

پاسخ:
اوهوم...
۲۷ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۰۰ آقای فِلینت

بعد از هر سختی آسانی است.

این فراز و نشیب های در زندگی است که نشون میده ما هنوز زنده ایم.

یک راننده اگر جاده تخت و هموار باشه خوابش میبره و چپ میکنه ، این پیچ و خم های جاده نمیزاره خوابش ببره و همیشه هشیاره

پاسخ:
درست می‌گید آقای فلینت. باید صبورتر بود.

در قالب کسی که سندروم روده ی بی قرار داشتم قبلا(اسم‌دقیق بیماریش یادم نیست :))) یه مخفف سه حرفی بود) و وقت استرس مخصوصا زمان امتحانای محاسباتی، روده م پدرمو سر امتحانا در میاورد و امتحانای زیادی رو به خاطر این مشکل در دبیرستان، جلسه کنکور و بعد از اون دوران لیسانس مجبور شدم برگه رو قبل پایان جوابام تحویل بدم، خب بخش جلوگیری از پیشرفتشو یه کوچولو درک میکنم. 

پاسخ:
وای چه حال بدی...
امیدوارم حل شده باشه دیگه.

هرموقع شرایطم سخت می‌‌شه، به حالت بدتری فکر می‌کنم که می‌تونست رخ بده... یه ذره حالم بهتر می‌شه

پاسخ:
این هم یکی از راه‌های تسکینه که خب خیلی عمیق نیست ولی کاربردیه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی