برادرم و همتایش هیچکدام علاقهای به بچهدار شدن ندارند. خوشبختانه خانوادهی من از آن دست خانوادهها نیست که ازدواج و بچهدار شدن و... رو به دیگران تحمیل کنن و در آرزو و حسرت این چیزها بشینن و زندگی رو فقط از دریچهی این مقولات نگاه کنن. حتی گاهی در قالب جملات معترضه، مادر و پدر شدن رو یک مخمصه و گرفتاری بیپایان قلمداد میکنن.
اما نکتهی جالب اینجاست که وقتی از بیعلاقگی برادرم نسبت به بچه صحبت میشه، این وسط کسانی پیدا میشن که با یک حالت تعجبِ آمیخته به سرزنش و کمی هم ژست همه چیز دانی، میگن که "نه! حتما پشیمون میشه و نظرش عوض میشه".
سوال من اینجاست که چرا بچه خواستن امری طبیعی و مقبوله، درحالی که بچه نخواستن یه جور انحراف فکری و احساسیه که بعدا انسان از این کجروی ابراز ندامت میکنه و به راه راستِ تولید مثل قدم میگذاره؟؟ چرا هیچ موقع از کسانی صحبت نمیشه که از بچهدار شدن چندان خشنود و خرسند نیستن و اگر به عقب برمیگشتن هرگز چنین کاری رو نمیکردن؟؟ چرا این جملهی "نه! حتما پشیمون میشه و نظرش عوض میشه" رو در جواب کسانی که قصد بچهدار شدن دارن به کار نمیبرن؟؟
بدیهیه که اگر بخوایم به دید درست و واقعبینانهای نسبت به یه پدیده دست پیدا کنیم باید به همهی نظرات و روایتها گوش کنیم و صرفا محو نوحهخوانی زنانی که در آرزوی مادری به سر میبرن نشیم و اینطور برداشت کنیم که حتما و قطعا بچهدار شدن آرزوی هر انسانیه.
نظر شخصی خودم اینه که پشیمانی از بچهدار شدن به مراتب دهشتناکتر از حسرت نداشتنشه. بچهدار شدن میتونه برای یکی موهبت باشه و برای دیگری مصیبت. همه قرار نیست در حسرت و آرزوی یک چیز باشن و باید برای تفاوتها احترام قائل شد.
حدیث ملاحسینی