آمَد و شُد

آمَد و شُد

علاقه‌مند به علوم اجتماعی، هنرهای تجسمی، فلسفه و ادبیات.
ساکن تهران و سرگردان در سایر سرزمین‌ها.
در تلاش برای دیدن و شنیدن هرچه بیشتر.

۱۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

چرا این روزها انقدر به گذشته پناه می‌برم؟ 

آهنگ‌ها وفیلم و سریال‌های دهه‌ی هشتاد، عکس‌هایی که از اون دوران دارم و حتی عکس‌های آدمای غریبه که عکاسان حرفه‌ای در خلال زندگی روزمره‌ ازشون گرفتن.

به مکان‌هایی که در دوران بچگی و نوجوانیم نقش پررنگی داشتن فکر می‌کنم و دائم میل دارم که خودم رو در اون جاها تصور کنم و اگر تونستم یه سری بهشون بزنم.

از مردگان هم خیلی یاد می‌کنم، زمانی که بودن، نفس می‌کشیدن، شادی می‌کردن، عصبانی می‌شدن... و الان به همین سادگی دیگه نیستن.

این نوع پناه بردن به گذشته رو قبلاً تجربه کردم، در سال ۸۹ که ۱۸ سال بیشتر نداشتم. خوب بخاطر دارم حالاتم رو. فقط کمی جنسش با الان فرق می‌کنه. می‌دونم این احساس و تمایل شدید از کجا نشأت می‌گیره... خوب می‌دونم. در همین لحظه پاسخ پرسشی که مطرح کردم رو دادم.

زمان حال انقدر هیچی نداره که خودم رو در دامن گذشته پَرت می‌کنم تا با دستان شبح مانندش نوازشم کنه. من همون دستان از قالب تهی شده رو می‌خوام... با تمام وجودم می‌خوام...

حدیث ملاحسینی 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۰ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۰۶
حدیث ملاحسینی

چقدر همه چیز راحت از دست رفت... و چقدر همه چیز داره راحت از دست می‌ره.

حدیث ملاحسینی 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۹ مرداد ۰۲ ، ۰۱:۰۸
حدیث ملاحسینی

امروز ساعت ۱۰-۱۱ صبح بود که یه آقایی به من زنگ زد.

گفتم شما؟ گفت منو نمی‌شناسی؟‌ چند بار پشت سر هم هی گفت منو نمی‌شناسی؟‌

از این که داشت آشنا بودنش رو به من تحمیل می‌کرد واقعاً عصبی شدم.

گفتم نه نمی‌شناسم. گفت ولی من تو رو می‌شناسم. گفتم من شما رو نمی‌شناسم، می‌شه اسمتون رو بگید؟ یه اسمی همینجوری گفت.

چون با کمی تأخیر حرف می‌زد مشخص بود که داره فکر می‌کنه و حرف می‌زنه.

گفتم من کسی به این اسم نمی‌شناسم و گوشی رو قطع کردم و شماره رو بلاک کردم. 

سال‌هاست که مزاحم تلفنی دیگه هیچ رونقی نداره. اما طبق معمول وقتی کاملاً مطمئن می‌شیم که دوره‌ی چیزی به سر اومده و به تاریخ پیوسته، با حضور ناگهانیش از زیر تل انبار خاطرات حال خوب کن و حال بهم زن ما رو غافلگیر می‌کنه. 

مزاحمان تلفنی ممکنه برای یه شادی آنی هر شماره‌ای رو هدف بگیرن. اما عده‌ای هم ممکنه با یه امیدی به سراغ غریبه‌ی ندیده و نشناخته‌ای برن که تنها نقطه اشتراکشون در اون لحظه، اتصالشون به شبکه تلفن هست.

سوال اینجاست که چنین افرادی از یه آدم ناآشنا و تصادفی چطور امیدی رو جست و جو می‌کنن؟ اون امید از چه جنسیه؟ 

بهرحال از تکنولوژی متشکرم که گزینه‌ی مسدود کردن شماره‌های ناخواسته رو گذاشته و جلوی خیلی از اعصاب‌خوردی‌ها و دعوا و مرافعه‌های احتمالی رو گرفته.

 

حدیث ملاحسینی

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۰۱
حدیث ملاحسینی

بعد از یک نشست خوب و پربار که مدیریتش به عهده‌ی من بود، برای خودم یه چایی ریختم و نشستم روی صندلی هال. پنجره بازه و از بیرون کمی صدای دست زدن و کِل کشیدن میاد‌. صدای ماشینا و حرف زدن آدما با همدیگه یا با گوشی هم طبق معمول به گوش می‌رسه.

ساعت ۹ هم یه جلسه‌ با انجمن دارم. عنوان پژوهشی که قراره ارائه بشه جذابه، حالا باید دید که طرف چه کرده‌. 

هر روز که می‌گذره می‌بینم واقعاً نمی‌شه دست روی دست گذاشت. وقت تنگه و این هم محرّک مثبتیه و هم یه جورایی ترسناکه‌. باید با ملغمه‌ای از حس ترس و امید دَوید... نه دویدنی از جنس ماراتن، بلکه از جنس بازی‌های کودکانه در وسط جنگل. مهم نیست که به کجا می‌رسه این دویدن، فقط باید دوید و زیادی به جلو خیره نشد و بیشتر تمرکز رو روی خود بدن و حرکت ماهیچه‌ها گذاشت. 

صدای دست زدن و کِل کشیدن قطع شد. فقط صدای ماشین‌ها، موتورها، گاهی بوق و صحبت‌ میاد. فقط چراغ هال روشنه و سایه‌ی برگ‌های گلدانی که دم پنجره‌س روی دیوار افتاده. 

شب رسماً از راه رسیده.

حدیث ملاحسینی 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۴ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۴۴
حدیث ملاحسینی

عادت دارم موقع خواب دستم رو زیر سرم بذارم.

بارها و بارها پیش اومده که نیمه شب از خواب بیدار شدم و دیدم قسمتی از دستم کاملاً بی‌حس شده‌ و همچون عضو زائدی که هیچ تسلطی بر اون ندارم جلوی چشمان نیمه هوشیارم ظاهر می‌شه و غافلگیرم می‌کنه. دستی که به خواب‌رفته، مثل تکه آجری که به یک نخ نازک متصله از بدنم آویزونه و بهم دهن‌کجی می‌کنه‌. چقدر این نافرمانی درد فیزیکی داره...

خوشبختانه پس از ۳۰ سال زندگی در این کالبد، دیگه می‌دونم که با جابجایی دستم، خون درش جریان پیدا می‌کنه و دوباره تبدیل می‌شه به دست خودم. پس لازم نیست وحشت کنم یا اقدام خاصی بکنم‌.

بابت این ترمیم‌ها و راه حل‌هایی که طبیعت به صورت اتوماتیک به ما پیشکش کرده باید شکرگزار باشم.

حدیث ملاحسینی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۳ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۰۶
حدیث ملاحسینی